گفتم:«لعنت بر شيطان»!
شيطان لبخند زد.
پرسيدم:«چرا مي خندي؟»
پاسخ داد: «از حماقت تو خنده ام مي گيرد.»
پرسيدم:«مگر چه كرده ام؟»
گفت: «مرا لعنت مي كني در حالي كه هيچ بدي در حق تو نكرده ام.»
با تعجب پرسيدم:«پس چرا زمين مي خورم؟!»
جواب داد: «نفس تو مانند اسبي است كه آن را رام نكرده اي. نفس تو هنوز وحشي است؛ تو را زمين ميزند.» پرسيدم: «پس تو چه كاره اي؟»
پاسخ داد «هر وقت سواري آموختي، براي رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواري بياموز.»
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 25 صفحه بعد
RSS
عضو شوید
عضویت سریع
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کلوپ گرافیستهای جوان لینک کنید سپس سیستم به طور خودکار شما را لینک میکند
آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید